مستقیم پلدختر…../ حسام شفیعی

شاید تاکنون با اصطلاحاتی چون «آهن آلات، نان خشک  و ضایعات شما را خریداریم،  سیب زمین ۵/۱ کیلو هزار، مرغه مرغ، گوجه ۵/۱ کیلو هزار و البته شکل شاعرانه آن گوجش هه منی اناره یه کیلو و نیمش هزاره» برخورد کرده و به گوش شما شهروند محترم پلدختری زیاد غریبه نباشند. خب حتماً هم آشنا […]

Edited with Nokia Image Editor 2.6.15

شاید تاکنون با اصطلاحاتی چون «آهن آلات، نان خشک  و ضایعات شما را خریداریم،  سیب زمین ۵/۱ کیلو هزار، مرغه مرغ، گوجه ۵/۱ کیلو هزار و البته شکل شاعرانه آن گوجش هه منی اناره یه کیلو و نیمش هزاره» برخورد کرده و به گوش شما شهروند محترم پلدختری زیاد غریبه نباشند. خب حتماً هم آشنا هستید چون برخی از آنها مایحتاج روزانه همه ماها هستند و برخی …!!

بگذریم، به هر صورت هدف من از ذکر این اسامی با مسما وارد شدن به بحث و مسئله ای است که متأسفانه جامعه کوچک شهری ما را گرفتار کرده است و آن هم پدیده ای به نام دوره گردی یا چرچی گری و هجوم انبوه وانت بارهای اشخاصی است که بیشتر ساکن شهرستان های مجاور پلدختر می باشند که به گواه خیلی از مردم باعث سلب آسایش و آرامش شهروندان شده اند. به طوری که بعضاً از بوق سحر تا لنگ ظهر صداهای بلندگوهای بی سیم و باسیم آنها روی اعصاب داشته و نداشته مان راه می رود. در اینکه این دوستان به اصطلاح مزاحم ما از روی ناچاری و بیکاری که گریبان گیر کل استان لرستان شده است به این حرفه روی آورده اند و حداقل آمار بیکاران را کاهش داده اند ناراحت نیستم، بر منکرش لعنت، اما در خصوص آسیب شناسی این موضوع می بایست متذکر شد ورود این گونه اشخاص و مشاغل جدای از مسائلی که گفتم تبعاتی را نیز برای جامعه شهری پلدختر به دنبال دارد. از آن جمله کساد شدن مغازه ها و مشاغل متشابه، زشت شدن تصویر شهری، ایجاد آلودگی های صوتی است …

براتعلی یکی از این وانت بارها است که مدعی است شغل اصلی او ابتدا کشاورزی و دامداری بوده است آن هم در یکی از روستاهای شهرستان های مجاور پلدختر، ولی چون دیده که بعضی از دوستان و اقوامش با خرید یک وانت بار به دوره گردی و اصطلاح محلی خودشان چرچی گری روی آورده اند و از قضا درآمد آن هم مناسب بوده او هم ترجیح داده که گله گوسفندان نگون بخت خود را به تیغ بی رحم قصاب ها سپرده و با سرمایه گذاری و گرفتن وام از یکی از این بانک های به اصطلاح عامل، پول یک وانت بار مدل ۹۰ را جور کند و الان هم چند سالی است که رانندگی اش بدک نیست و خودش برای خرید بار به میدان میوه و تره بار خرم آباد و دزفول می رود و این هم داخل پرانتز بماند (همان میدان میوه و تره بارهایی که ما و مردمان کشاورزمان سال هاست انتظار احداثش را در پلدختر می کشیم و همان نکشیم بهتر است چون …) ما را چه به میدان میوه و تره بار!!! به هر حال براتعلی دیرش شده بود و بایستی تا شب نشده بارش را فروخته و به منزلش برود که فردا هم روزی است از روزهای خدا و ما هم بعد از خداحافظی و خرید چند کیلو از همان گوجه ی دانه انارش، به انتظار فردا می مانیم تا با نوازش دل انگیز بلندگوی براتعلی و دوستان اش، روح سرکش خود را جلایی بدهیم. حال قضاوت با شما و مسئولین شهر ….

* نویسنده و سردبیر نشریه گفتار