شبه جزیره و انتخابات شورای روستا/ دکتر ولی بهرامی *

به گزارش گفتار ما ۲۴، من متولد روستاهستم. روستایی که متعلق به آن هستم و آن را دوست دارم.  روستایی که شغل اکثر مردمانش باغداری و دامداری است. مردمانی فعال و زحمتکشی که نان بازوی خود را می‌خورند. در روستایم زنانی را می بینم که  دوشا دوش مردان به فعالیت مشغولند. روستایم کوچک اما زیباست. […]

به گزارش گفتار ما ۲۴، من متولد روستاهستم. روستایی که متعلق به آن هستم و آن را دوست دارم.  روستایی که شغل اکثر مردمانش باغداری و دامداری است. مردمانی فعال و زحمتکشی که نان بازوی خود را می‌خورند. در روستایم زنانی را می بینم که  دوشا دوش مردان به فعالیت مشغولند. روستایم کوچک اما زیباست.  یکی از شیرین‌ترین و ماندگارترین  مسائلی که  تجربه کرده‌ام و در حافظه تاریخی ‌ام ماندگار شده، انتخابات شورای در روستایم بوده است. چنانچه بسیاری از مقالات و یادداشت‌هایم  ناشی از تجربه زیسته و حول مسائل همین روستا بوده است. روستایی که همیشه من را به کنجکاوی و تامل و بازاندیشی واداشته است و تمرینی برای شکارگری وقایع اجتماعی در من بوده است.مشغله‌های فراوان  زندگی‌ام موجب شده بود که تصمیم جدی برای ثبت نام در انتخابات شورا نداشته باشم. آخرین روز انتخابات بود و مثل همیشه برای شروع کار در باغ بیل خود را برداشتم، اما  دستم  به بیل نمی‌رفت،  یک لحظه آسمان را نگاه کردم ، و به خودم  گفتم: واقعا  تو بچه این  روستایی؟ در مورد مسائل اجتماعی خواندی ولی هنوز هم محلی‌هایت آب آشامیدن سالم ندارند که بخورند.  در این هنگام یاد این جمله افتادم که چراغی که با خانه رواست به مسجد حرام است. ناگهان بیل‌م را پرت کردم و با شتابان سوار بر موتور سیکلتم  راهی خانه شدم و بدون اینکه به خانواده‌ام مشورت کنم( چون می‌دانستم اگر مشورت کنم مانع ثبت نام من خواهند شد)، سراسیمه برای ثبت نام شورای روستا و اینکه از ثبت نام جا نمانم راهی شهر شدم. شنیده بودم تعداد افراد شرکت کننده شورا روستا کم است و اگر تعداد کافی نباشد انتخابات شورا روستایی نخواهیم داشت. بالاخره با تشویق یکی از دوستان دقیقه نودی ثبت نام کردم.  همیشه در انتخابات شورای روستایم شاهد شور و حساسیت، گاهی نزاع و درگیری‌های طایفه‌ای بوده‌ام. در  دو دوره گذشته انتخابات شورای روستایم،شاهد انصراف دسته جمعی شوراها قبل از زمان انتخابات بوده ام. انصراف دسته جمعی شورا در روستا به عنوان یک مسئله ذهن من را به خودش معطوف کرد. نگرانی من این بود که امسال هم نکند کاندیدای شورای روستا انصراف بدهند.  می دانستم یکی از علل این انصراف مکانیسم معیوب انتخاب دهیار قبل از انتخابات شورا  است. در بیشتر مواقع  طوایف سعی می کردند اول دهیار را انتخاب کنند و همین مساله موجب می شد  کاندیدهای شورا روز آخر انتخابات انصراف بدهند. بنابراین قبل از برگزاری  انتخابات تصمیم گرفتم  با سایر نامزدها  در مورد این مساله که گام اول برگزاری انتخابات  سالم و آزاد و تشکیل شورا و سپس انتخاب دهیار می باشد صحبت کنم و آنها را از صحبت کردن در مورد انتخاب دهیار منع کنم.  در گفت و گوها متوجه شدم تمام دغدغه  و مسائل انها در مورد  دهیاری است. بنابراین تلاش کردم در مورد انتخاب شورای اصلح و اینکه این شورا دهیار را انتخاب می‌کند با مردم به گفت و گو بپردازم.  در گفت و گوها بر اهمیت برادری،احترام ،اتحاد و همدلی و سپس انتخاب افراد اصلح تاکید کردم . در یکی از گفت و گوها یکی از افراد دانای روستا که ۶۰ سال دارد،سوالی پرسید که  ذهن من را حسابی  به خودش درگیر کرد. سوالش این بود که ما در یک شبه جزیره گیر افتاده‌ایم. این شبه جزیره برادرزاده چیست؟ از وی فرصتی خواستم تا بیشتر  بیاندیشم و بازاندیشی کنم تا شاید بتوانم سوالش را پاسخ دهم. وی از طریق گفت و گو اتفاقات تاریخی گذشته را برایم زبان بخشید، از خصوصیات طوایف صحبت کرد. درک  و شناخت بالایی نسبت به کاندیدها داشت. وی تحصیلات دانشگاهی نداشت، ولی درک مساله‌شناسانه‌ای از اتفاقات روزمره داشت. به عنوان مثال از پیامدهای  عدم صلاحیت اخلاقی، علمی و مردمی هر کدام از کاندیدا صحبت می‌کرد و  در مورد پیامدهای منفی منفعت طلبی طایفه‌ای و نادیده گرفتن مسائل اساسی روستا و خودمحوری و در حاشیه قرار گرفتن مسائل با من گفت و گو کرد. با اینکه بیش از۲۰ سال دانش آموز و دانشجو و  ۱۷ سال معلم هستم، یکی از بهترین لحظات شاگردی‌ و یادگیری را تجربه کردم. در واقع به من نحوه مواجهه با مسائل ،فهم و معنا و تفسیر  این مسائل را یاد  داد.  در سایر گفت و گوهانیز نگاه طایفه‌گرایی، خودمحوری طایفه‌ای و اینکه کاندید طایفه‌های خودمان رای بیاورد را دیدم. از آنجا که هدف  اصلی خودم را تسهیل و کمک به برگزاری  انتخابات  آزاد و سالم و کمک به تشکیل شورای روستایی می دانستم که بیش از ۸ سال شورا نداشته است،سعی  کردم خرد آرمانی ام خودم را (شعارها و لفاظی که می دادم) به خرد عملی ام (پرگماتیک ) نزدیک کنم. انتخابات هر لحظه نزدیکتر می شد و پیش بینی کرده بودم که حساسیت‌ها و اختلافات طایفه‌ای خودش را نشان خواهد داد. بنابراین در شب قبل از انتخابات یکی از هم طایفه‌ای هایم که با هم در خانه یکی از اقوام جمع شده بودند تماس گرفتند و در مورد جلسه‌ای متحد شدن سه تا از دودمان‌ها و حضور من در این جلسه دعوت کردند. من چون به سیاست « وحدت درعین تکثر»  باور داشتم و تنوع طایفه‌ای را  یک ظرفیت می‌دانستم و برای برگزاری انتخابات آزاد و بدون فشار اجتماعی و هنجاری  ارزش قائل بودم، و از آنجا که  انسجام و همبستگی اجتماعی بین گروهی را  مهمتر از انسجام  و همبستگی  درون گروهی خود  می دانستم.  بنابراین تصمیم گرفتم محترمانه در این جلسه حضور پیدا نکنم و  دلایل  عدم حضور خودم را با وی در میان گذاشتم. هر چند می دانستم  که این عدم حضور می تواند موجب دلخوری دوستان ، اقوام  و ریزش آرا ء و رآی نیاوردنم شود ( از اقوام و دوستانم  که نتوانستم در جلسه انها شرکت کنم پوزش می طلبم).

روز انتخابات شروع شد و سعی کردم  همان اوایل  صبح در حوزه انتخابات حضور پیدا کنم و در اولین فرصت  با کمک تعدادی از معتمدین محل و ریش سفیدان در مورد اهمیت برادری، همدلی و  انتخابات به دور از تعصبات طایفه‌ای در بین رای دهندگان صحبت کنیم. همچنین با در کنار هم قرارد دادن خودم در بین سایر دوستان کاندید و از طریق ایجاد فضای گفت و گو و صمیمیت و خندیدن با یکدیگر رفاقت و باهم بودن  را مهمتر از هر چیزی می دانستیم. این امر موجب شد  که از طریق دوستان تا حد زیادی از وقوع اختلافات و تنش ها جلوگیری کنیم (یکی از همین دوستان به شوخی گفت: «‌ ببینید چقدر فضای انتخابات آرام است، چون کاندیدها باهم رفیق هستند). من در انتخابات های قبلی دیده بودم که زنان روستا از ترس اینکه در زمان انتخابات نزاع دسته جمعی پیش نیاید، دست به دعا و صدقه دادن می شدند. منظره جالب توجه ای دیدم که در وسط هوای گرم ظهر دوتا از ریش سفیدان  و معتمدین که رای خود را داده بودند، ولی باز در بین جوانان و رای دهندگان حضور داشتند، از آنها درخواست کردم چون هوا گرم است و اذیت می شوند به خانه‌های شان تشریف ببرید.  آنها گفتند ما فقط به این خاطر مانده‌ایم که اگر کسی قصد خصومت و درگیری را داشت اجازه ندهیم و آنها را به آرامش و دوستی دعوت کنیم. بنابراین حضور و نقش امنیت بخش معتمدان محلی در سراسر فرآیند انتخابات قابل توجه بود.

نزدیک ظهر بود که صداهایی را می شنیدم که می گفتند که فلان دودمان یا  افراد دارند، رای دزدی می کنند و تو چرا فردی از طایفه خودت را داخل نگذاشتی که برایت رای جمع اوری کند یا  رای‌هایت را بنویسند. من سعی کردم در طول فرآیند انتخابات چه قبل و چه حین انتخابات به انتخابات آزاد و بدون فشارهای هنجاری و طایفه‌ای پایبند باشم. چندین باراز طریق گفت و گو با برگزار کنندگان انتخابات مساله کنترل و نظارت بیشتر را گوشزد کردم تا فضای اعتماد از بین نرود. برای رای دادن وارد حوزه انتخاباتی شدم. در این هنگام  یکی از برگزارکنندگان انتخابات گفت: « تنها کاندیدی که ما رو اذیت نکرده شما بودید». من لبخندی زدم و بسیار خوشحال شدم و یک ارزیابی کیفی از عملکرد و کنشگری خوب‌ خودم پیدا کردم . اولین فردی انتخابی من در تعرفه فردی از دودمان و طایفه‌ای بود که در بیشتر انتخابات شاهد اختلافات بین طایفه‌ای وی با طایفه‌ ی خودم  بوده است. از طریق نشان دادن رای خودم به یکی از افراد هم طایفه وی مهمتر بودن صلح و همبستگی را به او نشان دادم، چرا که می دانستم ایجاد اعتماد و انسجام اجتماعی  عمل می خواد  و باید شکاف بین نظر و عمل  را در خودم از بین ببرم.  همچنین در حین برگزاری انتخابات تلاش ‌کردم از  افراد رای دهنده بابت حضورشان تشکر کنم که این امر به انسجام، همدلی و همراهی طوایف برای برگزاری انتخابات بدون تنش کمک کرد.

ارزیابی اولیه خودم از انتخابات قبل از شروع شمارش آراء این بود  که من رای نخواهم اورد. آری شمارش آراء شروع شد و من از بین ۵ نفر کاندید شورای روستایی با مدرک دکتری جامعه ‌شناسی مسائل اجتماعی ایران دانشگاه دولتی،چهارم شدم. عده‌ای از اقوام و دوستان و حتی از طوایف دیگر ناراحت بودند که چرا من رای نیاوردم. آنها می گفتند ناراحت نباش که رای نیاوردی و نمی دانستند که من چقدر از درون خوشحالم چرا که من به  هدف اصلی‌ام که کمک به تشکیل شورا و گذر از نزاع‌های قومی و  طایفه‌ای بوده است رسیده‌ام. من به هدف خودم رسیده بودم و موفق شدم.  از آنجا که  می دانستم هیجانات ، فشارها و تعصبات طایفه‌ای و دودمانی بعد از انتخابات باید مدیریت شود تا نقش و زحمات دوستان همدل از بین نرود، بنابراین  در اولین فرصت به کاندیدهای منتخب مردم حضوری و تلفنی تبریک و تهنیت گفتم. از طریق شبکه‌های اجتماعی ضمن تبریک به  کاندیدهای منتخب مردم از نوع دوستی و مشارکت خوب مردم و تمام اهالی روستا تشکر کردم. ( قسمتی از متن: من به نمایندگی و عضو کوچکی از دوستان همدل دست تک تک اهالی روستای سرنجه زیودار را می بوسم  و برای تک تک آنها دعای خیر و سلامتی می‌کنم).

انتخابات  شورای روستایی ۱۴۰۰  تمام شد و امااز ان درس‌های زیادی یاد گرفتم:

فهمیدم که جامعه‌شناسی مردم مدار، مستلزم حضور فعالانه در بین مردم و زندگی با مردم و توجه به اتفاقات روزمره  است.

فهمیدم انتخابات می تواند منجر به رشد و یا افول شخصیت فرد شود. این رشد یا افول بستگی به نحوه مواجهه و اهداف ما از انتخابات دارد.

پاسخ سوال فرد دانای روستایی را پیدا کردم  که از من پرسید در یک شبه جزیره گیر افتاده‌ایم. این شبه جزیره چیست؟ این شبه جزیره همان «تعصبات قومی و طایفه ای » است.

فهمیدم می توان تحصیلکرده نبود، ولی درک و فهم مساله‌شناسانه داشت. چنانچه  افراد دانایی را دیدم که  تحصیلات چندانی نداشتند ولی تجربیات و دانش ضمنی  آنان موجب شد که  صورت بندی از مسائل اجتماع خود داشته باشد.

فهمیدم که در انتخاب افراد یک جامعه روستایی با گرایش‌های قومی و طایفه‌ای  نه اخلاق حرفه‌ای و نه تحصیلات آکادمیک مهم است، بله تعصبات قومی و طایفه‌ای  اولویت دارد.

فهمیدم تنوع طایفه‌ای یک ظرفیت است و بستگی به  نحوه و چگونگی  شیوه‌ای دارد که ما از آن استفاده می‌کنیم.

فهمیدم خاص‌گرایی  و ارزشمند دانستن ارزش‌های گروهای خود(طایفه و دودمان ) و انکار و رد ارزش‌های گروه‌های غیرخودی می تواند به تبعیض اجتماعی و تضعیف اعتماد اجتماعی کمک کند.

فهمیدم تلاش برای ایجاد فضای گفت و گوی متقابل می تواند معجزه کند.

فهمیدم تا نتوانیم خودمان را تغییر دهیم، نمی توانیم منشا تحول در جامعه باشیم.

فهمیدم  و درک کردم کلام امیرالمومنین (ع) را  که  می فرماید: « بزرگترین فقر  جهل  است».

فهمیدم نخستین گام سیاست و حکمرانی خوب «معنویت و خداباوری» است.

فهمیدم علم  هم قدرت تخریب و هم قدرت خلقدارد  و علم بدون احساس انسانی، قدرت تخریب دارد. بنابراین این امر وابسته به شیوه‌ای است که ما انسان از آن استفاده می‌کنند.

فهمیدم فردگرایی،خودخواهی فردی و طایفه‌ای به مثابه سرطان رشد می‌کند و می‌تواند حمایت‌های اجتماعی و مشارکت مردم را در ادامه کاهش دهد.

فهمیدم کمبود حس فداکاری افراد، سبب تقویت فردگرایی خودمحوری و خودپسندی می گردد.

فهمیدم  معنای  زیبای شعر سعدی شیرین سخن را :   توانگری به  هنر است نه به مال  /  بزرگی به عقل است نه به سال

فهمیدم قدرتمندترین فرد کسی نیست که پیروز انتخاب بوده است، بلکه فردی بوده است که «مالکیت بر خویشتن» داشته است.

خداوند را شاکرم که از طریق حضور در انتخابات امسال زمینه‌ساز رشد  اخلاقی، علمی و انسانی ام شد و بر تجربیاتم  بار دیگر افزود.

  • دکترای جامعه شناسی و عضو تحریریه ماهنامه گفتار ما